دخترکم مانلی دخترکم مانلی، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره

تمام زندگی من ، مانلی

نفس مامان شعر میخونه

  دختر شیرین زبون من عسل مامان تازگی ها یاد گرفته که شعر بخونه . البته خیلی وقته که دختر باهوش من شعر میخونه حدودا ٥ ٦ ماهگی براش شعر یه دختر دارم شاه نداره رو میخوندم اونجایی که میگه آیا بدم آهنگشو میزدم و میگفتم آیا بدم دیری دیدی  آیا ندم دیری دیدی که یه روز که داشتم عوضش میکردم و این شعر و میخوندم وقتی گفتم آیا بدم دخمل گلیم برگشت و گفت دیری دیدی !!!! داشتم از تعجب شاخ در می آوردم!!! الهی مامان قربونت بره شعر هایی که مانلی خانم بلده بعبعی میگه بع بع دنبه درای نه نه پس چرا میگی بع بع   یه دختر دارم شا نیداره صورتی داره ما نیداره   تو خوشگلی نیداره به کس کسونش نیداره   به همه کسون...
20 آبان 1391

شیرین زبونی های مانلی خانم تا 20/08/1391

دختر شیرین زبون من     دیگه کم کم هر چیزی رو که میشنوی دوست درای تکرار کنی و بگی و آهنگ خیلی از کلماتو میزنی دیروز رفته بودیم بازار تجریش و تو مغازه یکی از بستگان که لباس بچه میفروشه بودیم و شما به من میگفتی مامان ایش مامان ایش فکر کردم که گرسنه ای و بهت گفتم که چیه مامانم شیر می خوای ؟؟ تو گفتی که نه مامان ایش و دستاتو اوردی جلوی صورتت و سرتو تکون دادی و گفتی یههههه یههههه و تازه من متوجه شدم که چی داری میگی عزیزه دلم . به در اتاق پرو سر یه شیر عروسکی بود و تو میخواستی اونو به من بگی عسل. اینقدر ماچت کردم که خدا میدونه دختر با هوش و بامزه من. پریشب هم به عمه پریسا گفتی پری . دیشب هم خونه مامان مهناز تفنگ دائی سپهر ور گرف...
20 آبان 1391

کارهای بامزه عسل خانم

عسل مامان، مانلی این روزها تصاعدی داری شیطون میشی و هر روز به میزان شیطنتت اضافه میشه!!   دیشب من و بابا توی حال نشسته بودیم که من دیدم به طور مشکوکی ساکتی و خبری ازت نیست! و هر موقع که اینطوری میشه یعنی اینکه مانلی خانم در حال انجام یه کاریه صدات کردم و گفتم مانلی مامان کجایی ؟ داری چی کار میکنی؟ دیدم که با هیچ خبری ازت نیست فهمیدم پس حتما حسابی مشغولی . پاشدم اومدم دنبالت و دیدم که بله جلوی میز توالت من نشستی و قوطی وازلین و برداشتی و مشغول مالیدن به دستو پاتو موهاتو زمین و غیره! هستی تا اومدم توی اتاق و منو دیدی خیلی تندو فرز شروع کردی به بستن در وازلین و میگفتی که د د د ( یعنی در این بستس) و من بهش دست نزدم بعدش هم پرتش...
15 آبان 1391

آتیله رفتم خانم گل

خانم گل من،‌مانلی خانم     دیروز خدا رو شکر بالاخره تلسم شکست و شما را بریم به آتلیه ! و شما تا تونستی شیطونی کردی و خمش گذروندی! چون آتلیه مخصوص کودکان بود و کلی دکور عروسکی داشت شما خیلی کیف کردی و تا تونستی آتیش سوزوندی و بماند که با چه درد سری لباسهاتو عوض میکردیم و با کلی زحمت و ادا در اوردن شما رو جلوی دوربین نگه میداشتیم و برعکس همیشه که در حال خندیدنی اصلا نمی خندیدی ! چه صدا ها و چه حرکاتی که ما پشت دوربین نمی کردیم تا شما یه خورده بخندی و حواست پرت بشه و سر جات بمونی تا ازت عکس بگیریم. جال تر از همه وقتی بود که آقای عکاس یا به قول خودت عمو عکست رو توی دوربین بهت نشون داد و تو دیکه ول کن نبودی و خیلی ج...
15 آبان 1391

باغ وحش

دختر گلی مانلی خانم   جمعه هفته پیش تصمیم گرفتیم که با پدر ببریمت به باغ وحش ارم با اینکه خیلی داغونه و چیز خاصی نیست ولی با یان حال باید به همین ها ساخت دیگه  و اما عکس العمل شما!!! وای خیلی جالب بود با تعجب تمام به حیونا نگاه میکردی و کلی از خودت احساسات نشون دادی و به همشون هم میگفتی مٍوو یعنی گربه و تازه یه دونه برگ هم از زمین برداشتی و دادی به آهو و از همه بیشتر گربه وحشی نظر تورو جلب کرده بود و فکر کنم با خودت میگفتی که وای چه پیشی بزرگی !!! خلاصه مامانی حدود دو ساعت اونجا بودیم و شما با دقت همه حیوانات اونجا رو دیدی و کلی کیف کردی قند عسلم. ...
15 آبان 1391

این روزهای مانلی

  جوجه من مامان حدود یک هفته پیش  مامان سرما خورده و بدجوری مریضه و از همه سخت تر اینکه 4،5 روز نتونستم بغلت کنم و تو ازم دور بودی عشقم. و هی میومیدی خودتو برام لوس میکردی و بوسم میکردی که من هم بوست کنم عسلم ولی چون مریضیم خیلی سخت و واگیردار بود سعی میکردم خودمو ازت دور نگه دارم که خدایی ناکرده تو هم مریض نشی ولی فکر کنم که جواب نداد و دو سه روزه که حسابی آب ریزش داری !! خدا کنه که مریض نشی مامانی. دکترت هم که هیچی کاملا با دارو مخالفه و میگه به بچه زیر دوسال تا حد امکان نباید دارو داد!! خلاصه آرزو میکنم که مریض نشی مامانم . عشقم. قربونه اون لبعای شیرینو آبدارت بشم من . قربون اون مماغ کوچولوت که حسابی ...
22 مهر 1391
1